۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

لکه





مثل بید می لرزد و می داند  نمی بوسمش
نمی بوسمش و مثل بید می لرزد!
مثل بید می لرزد و باد
می شکوفد لای پنجره را
می وزد لای گل های مبهم پنجره
تا دیدار بید بلند آن ور دیوار
زن همسایه پهن می کند
رخت هایش همه سفید
در دلش ولی رشکی
مثل یک لکه!
با این که
می داند نمی بوسمش
باز می لرزد مثل بید
همچون باد...

اهواز  29 مهرماه 88

هیچ نظری موجود نیست: