۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

آدمی چه تنهاست

 

  فکرش را بکن ، حتا در یک خانواده ی 7 یا 8 نفره ی تقریبن شلوغ باشی و هیچکس حرفت را نفهمد و بیشتر ساعات شبانه روزت را یا در حال خواندن کتاب و روزنامه باشی یا گم شدن در دنیای مجازی اینترنت . حوصله فیلم دیدن هم که دیگر نیست ، چون تقریبن همه ی آن فیلم هایی را که دوست داشتی ببینی ، دیدی و تک و توک باقیمانده ی آن فیلم هایی را هم که گیرت نیامده ، شاید دیگر گیر نیاید و یا کاملن اتفاقی به دست بیاوری... آنهم در آینده و روزی نامعلوم.
شنیدن موسیقی هم دیگر حالی به حالی ات نمی کند و با دوستان دور و نزدیکت هم دیگر ، رفاقت چنگی به دل نمی زند! به قول نصرت رحمانی شاعر ـ مرحوم شده ! ـ این روزها با هر که دوست می شویم / احساس می کنیم که وقت خیانت است! ـ نقل به مضمون. در چنین حالتی است که مثلن سایتهای دوستیابی فعالیت شان گل می کند. ورود آدمهایی که همدیگر را نمی شناسند و حضور آنها بر زندگی سابیری همدیگر! آدمهایی که به طور عمده زبانشان را به کیبوردها واگذاشته اند!
آدم چه تنهاست! این که مثلن کسی در آن گوشه ی لالی با آن کس دیگر در گوشه ای از لیبریا پیام های نوشتاری و کم کم ای میل و چت و از این برنامه ها دارد و از این طریق با آدمی ناشناس که شاید از اساس آن چیزی و کسی نباشد که می نمایاند و تنها و تنها یک نام است که به طور عمده نام دوم و عجیب و غریبی هم هست ، همه از برکات و از سر صدقه این قرن آشوب زده ی توفانی و به بحران رسیده است. انسانهای مضطرب و تنها و نشسته بر یک صندلی و روبروی یک مانیتور که دلی خوش دارند و خیالی به پرواز درآمده ! این نکته می تواند ادامه داشته باشد!

هیچ نظری موجود نیست: